اعتمادآنلاین | وقتی آن پسر مرا با خودش به افغانستان برد و درآن جا با هم ازدواج کردیم، تازه فهمیدم که شوهرم مردی خلافکار است و روحیه خشنی دارد تا جایی که مدام مرا کتک می زد و با سیم داغ می کرد. با وجود این، زمانی که به مشهد بازگشتیم...
به گزارش روزنامه خراسان، این ها بخشی از اظهارات زن 26 ساله ای است که مدعی بود شوهرش او را به خاطر سردی غذا کتک زده است. این زن جوان درباره سرگذشت تلخ خود به مشاور و مددکار اجتماعی کلانتری طبرسی شمالی مشهد گفت: به خاطر آن که پدرم شناسنامه نداشت، من هم نتوانستم به مدرسه بروم و به همین خاطر بیسواد باقی ماندم. ازسوی دیگر هم پدرم اوضاع اقتصادی خوبی نداشت ولی مرد سخت گیری بود و اجازه نمی داد بدون مادرم از خانه خارج شوم. من هم از همان دوران کودکی به همراه مادرم کار می کردم تا بخشی از مخارج زندگی را تامین کنیم. هنگامی که بزرگتر شدم و به 17 سالگی رسیدم، دریکی از کارخانه های تولید رب مشغول کار شدم. ولی یک روز دختری سیگار به درون کارخانه آورد و زمانی که لو رفت، آن را به گردن من انداخت. من هم که از پدرم می ترسیدم آن شب به پیشنهاد زن دیگری که در کارخانه کار می کرد به خانه او رفتم تا از سخت گیری و کتک کاری احتمالی پدرم دور بمانم. خلاصه در منزل آن همکارم با پسری به نام «جمعه»آشنا شدم که به صورت غیرمجاز در ایران زندگی می کرد. همکارم مرا ترغیب کرد تا به همراه آن پسر به افغانستان بروم و با او ازدواج کنم! من هم که از بازگشت به منزل پدرم ترس داشتم، پیشنهاد او را پذیرفتم و با«جمعه» ازدواج کردم اما وقتی به هرات رفتیم تازه متوجه شدم که شوهرم مردی بسیار خشن است و مرا برای کنیزی خانواده و اقوامش به افغانستان آورده است.
او مرا به هر بهانه ای کتک می زد و حتی با سیم دستانم را داغ می کرد. این رفتارهای خشن او به حدی رسید که یک بار بر اثر کتک کاری دستم دچار خونریزی شدید شد به طوری که مجبور شد خودش دستم را بخیه بزند اما دستم عفونت کرد و کبود شد؛ با وجود این، مرا نزد پزشک نمی برد تا این که بالاخره مادرش با دیدن وضعیت وخیم عفونت مرا به درمانگاه برد ولی آثار آن زخم هنوز روی دستم باقی مانده است. با آن که صاحب 3 فرزند شده بودم ولی همسرم هر بلایی که دوست داشت بر سرم می آورد و من هم چاره ای جز سکوت نداشتم و تنها دلخوشیام گفت وگوی تلفنی با خانواده ام بود. آن ها مرا تشویق می کردند که به ایران بازگردم اما همسرم اجازه نمی داد تا این که وقتی درگیری ها در افغانستان زیاد شد و شوهرم نیز خلاف هایی را مرتکب شده بود،سراسیمه به خانه آمد و من و فرزندانم را به ایران بازگرداند اما در ایران هم به خلافکاری هایش ادامه داد . بالاخره شب گذشته زمانی که غذایش را سر سفره گذاشتم ناگهان مرا زیر مشت و لگد گرفت چرا که غذا سرد شده بود! او آن قدر مرا کتک زد که همسایگان متوجه شدند و ماجرا رابه خانواده ام اطلاع دادند. پدرم نیز خیلی زود خودش را به خانه ام رساند و مرا به خانه خودش برد. امروز هم که برای شکایت از همسرم به کلانتری آمدم تازه فهمیدم که او به اتهام سرقت هم تحت تعقیب پلیس است اما ای کاش...
با توجه به ادعاهای زن جوان،تحقیقات گسترده ای با دستور سرگرد آبکه(رئیس کلانتری طبرسی شمالی مشهد)برای دستگیری شوهر وی آغاز شد و بررسی های روانشناختی نیز در دستور کار مشاوران دایره مددکاری اجتماعی قرار گرفت.
ماجرای واقعی با همکاری پلیس پیشگیری خراسان رضوی
برچسبها
همسرآزاری
داستان زندگی
نظرات و دیدگاهها
هیچ نظری برای این خبر ارسال نشده است؛
شما نفر اول باشید.