حوادث

به‌روزترین و معتبرترین سایت و مجله خبری حوادث ایران و جهان
پوشش کامل اخبار حوادث از تمام خبرگزاری‌ها و پورتال‌های خبری

31 اردیبهشت 1403 - 09:18

سرگذشت تلخ مرد خیانتکار که فریب زن شیاد را خورد

مردی که بعد از خیانت به همسرش به تله زنی شیاد افتاد، داستان زندگی‌اش را بازگو کرده است.

اعتمادآنلاین | روزی که به خاطر زیاده خواهی و هوسرانی به همسرم خیانت کردم و بعد هم آن زن غریبه را به عقد موقت خودم درآوردم، هیچ گاه فکر نمی کردم که در دام یک زن شیاد افتاده ام و او فقط به خاطر بالا کشیدن اموالم این گونه به من مهر می ورزد چرا که ...
به گزارش روزنامه خراسان، جوان 27 ساله ای که به حکم قانون و با شکایت همسرش بازداشت شده بود، درباره سرگذشت خود به مشاور و مددکار اجتماعی کلانتری شفای مشهدگفت: 20ساله بودم که خانواده ام دختری به نام سیمین را برایم خواستگاری کردند. او اگر چه 15سال بیشتر نداشت اما به قول مادرم از هر انگشتش هزاران هنر می ریخت.حرف های مادرم زمانی برایم رنگ واقعیت گرفت که بعد از یک سال دوران عقد، زندگی مشترکمان را آغاز کردیم و من هر بار که کلید خانه را درون قفل می چرخاندم، از بوی غذاهای خوشمزه«سیمین» غرق لذت می شدم.
او چنان با چای خوش رنگ از من پذیرایی می کرد که گویی در اوج خوشبختی بودم ولی خیلی زود به این همه شادمانی و لذت پشت پا زدم و به خاطر هوسرانی های دوران جوانی به سوی زن غریبه ای در فضای مجازی رفتم که با چرب زبانی ها و مهرورزی های ریاکارانه اش عقلم را دزدیده بود. با آن که «حمیده» 5سال از من بزرگ تر بود اما چنان کور و کر بودم که به هیچ چیزی عاقلانه نمی اندیشیدم. از سوی دیگر با به دنیا آمدن دخترم، «سیمین» سرگرم بچه داری شد و من هم از این فرصت برای ارتباط بیشتر با «حمیده» استفاده کردم  و او را به عقد موقت خودم درآوردم. او چنان مرا شیفته خودش کرد که دیگر به همسر و فرزندم نیز توجهی نمی کردم. طولی نکشید که «حمیده» به بهانه این که روزی «سیمین» ازمن شکایت خواهد کرد و به خاطر مهریه اش اموالم را می گیرد، مرا ترغیب کرد تا خودرو و منزلم را به نام او سند بزنم و حتی کارت بانکی ام در دست او بود. آن زمان نمی فهمیدم که همه این ها نقشه ای بیش نیست و من در دام یک زن شیاد خیابانی افتاده ام.
خلاصه مدتی بعد به درخواست «حمیده» سیم کارتم را عوض کردم و دیگر سراغی از زن و فرزندم نگرفتم و درواقع «حمیده» اجازه نمی داد که به سوی آن ها بازگردم.5سال از این ماجرا گذشت تا این که روز گذشته توسط نیروهای کلانتری شفا و با حکم جلبی که «سیمین» در دست داشت، دستگیر شدم. وقتی به کلانتری آمدم از شدت شرم نمی توانستم به چهره همسر و فرزندم که اکنون 6ساله بود و مرا نمی شناخت، نگاه کنم. تلاش کردم تا با «سیمین»صحبت کنم اما او با خشمی که همه وجودش را فرا گرفته بود، روبه من کرد و گفت: می دانی در طول 5سال چه کشیدم! می دانی چگونه دخترم را با کارگری در خانه های مردم بزرگ کردم! می دانی حتی روزه و نمازهای قضای دیگران را برای مقداری پول به عهده گرفتم تا خودم نیز کمتر غذا مصرف کنم! حالا چه می خواهی بگویی،حالا که آن زن غریبه همه اموالت را تصاحب کرده است، از من چه انتظاری داری؟...
خلاصه«سیمین»حرف می زد و من که عشقم را در قمار زندگی باخته بودم، فقط سرم را پایین انداختم و اکنون نیز فقط طلاق می خواهد و قصد دارد سرپرستی دخترم را هم به عهده بگیرد اما ای کاش ...
بادستور سرگرد احسان سبکبار(رئیس کلانتری شفای مشهد)تلاش مشاوران کلانتری برای ادامه زندگی مشترک زوج مذکور در دایره مددکاری اجتماعی آغاز شد اما زن جوان مدعی بود به هیچ وجه نمی تواند به مردی خیانتکار اعتماد کند.
ماجرای واقعی با همکاری پلیس پیشگیری خراسان رضوی
 

برچسب‌ها
داستان زندگی
نظرات و دیدگاه‌ها
هیچ نظری برای این خبر ارسال نشده است؛
شما نفر اول باشید.
آدرس ایمیل شما نمایش داده نخواهد شد.
Captcha

جدیدترین خبرهای