حوادث

به‌روزترین و معتبرترین سایت و مجله خبری حوادث ایران و جهان
پوشش کامل اخبار حوادث از تمام خبرگزاری‌ها و پورتال‌های خبری

23 بهمن 1402 - 09:09

شوهرم کتکم می‌زند تا با طلاق موافقت کنم

زن22ساله که در نوجوانی با مردی معتاد ازدواج کرد، داستان زندگی‌اش را بازگو می‌کند.

اعتمادآنلاین | اگرچه فرزند طلاق بودم و درخانواده ای آشفته و بی سر وسامان زندگی می کردم اما زمانی بعد از ازدواج در مسیر تندباد قرارگرفتم که خواهر شوهرم با برادر ناتنی ام ازدواج کرد و ...
به گزارش روزنامه خراسان، زن22ساله که مدعی بود شوهرش او را کتک زده است تا مسیر طلاق را هموار کند، درباره سرگذشت خود به مشاور و مددکار اجتماعی کلانتری سپاد مشهد گفت:تک فرزند خانواده بودم که پدر و مادرم از یکدیگر جدا شدند و من نزد پدرم ماندم اما خیلی زود پدرم با زنی ازدواج کرد که او نیز پسری از همسر قبلی خود داشت. در این شرایط من از نظر روحی و روانی به هم ریختم و نمی دانستم برای رهایی از این وضعیت آشفته خانوادگی چه کنم! به همین دلیل بیشتر اوقاتم را با دوستانم می گذراندم تا از خانواده ام دور باشم! چرا که آن ها درگیر مشکلات و مسائل زندگی خودشان بودند و توجهی به من نداشتند. در این میان با «محدثه» دوست صمیمی شدم چراکه او همواره از زیبایی های من سخن می گفت و با تعریف وتمجیدهایش مرا شیفته خودش می کرد. من هم خیلی او را دوست داشتم و از شیرین زبانی هایش تعریف می کردم تا این که روزی «محدثه» مرا برای برادرش خواستگاری کرد،من هم بدون تامل پاسخ مثبت دادم.آن زمان 16سال بیشتر نداشتم و در دبیرستان درس می خواندم. پدرم وقتی «سعید»را در مراسم خواستگاری دید با این ازدواج مخالفت کرد چون معتقد بود «سعید»چهره مناسبی ندارد و احتمالا به مواد مخدر گرایش دارد ولی من مقابل پدرم ایستادم ونگذاشتم او را بدون دلیل متهم به مصرف مواد مخدر بکند!
خلاصه هنوز یک سال از ازدواجم نگذشته بود که فهمیدم پدرم درست می گفت، او نه تنها معتاد به مواد مخدر بود بلکه مشروب خوری هم می کرد و رفیق باز هم بود و از همه بدتر شیوه خیانت را درپیش گرفت. با این همه اوصاف، چاره ای جز ادامه زندگی با «سعید» نداشتم چون نمی خواستم به خانه پدرم بازگردم و آشفتگی های قبلی را تحمل کنم! از سوی دیگر نیز دخالت های مادرشوهرم در زندگی من اوضاع رابدتر می کرد و«سعید» هم کاملا مطیع خواسته های مادرش بود. در همین شرایط ناگهان مادر شوهرم زیر پای برادر ناتنی ام نشست و او را که جوانی معتاد بود، به دام دخترش انداخت. «سمیه»خواهر شوهر بزرگ من بود و بعد از طلاق از شوهرش به زنی خلافکار تبدیل شده بود. او پرونده های سرقت و فرار از منزل هم داشت و مواد مخدر هم مصرف می کرد.با وجود این، زندگی مشترک آن ها دوسال بیشتر دوام نداشت چرا که نامادری ام وقتی ماجرا را فهمید برادر ناتنی ام را به مرکز اعتیاد برد و در حالی طلاق «سمیه »را از پسرش گرفت که آن ها یک فرزند6ماهه نیز داشتند. این موضوع غرور مادر شوهرم را شکست و او هم همه توانش را به کار گرفت تا سعید مرا طلاق بدهد! واین گونه از مادر ناتنی وپدرم انتقام بگیرد! این رفتارها در حالی رخ می داد که من یک فرزند در آغوش داشتم و با همه سختی ها به زندگی مشترکم ادامه می دادم .بالاخره مادرشوهرم حرفش را به کرسی نشاند و رفتار«سعید» به کلی تغییر کرد. حالا دیگر مدام مرا کتک می زد تا از او جدا شوم. مادر شوهرم نیز تهدید می کرد که اگر خودم به خانه پدرم نروم دختری را به طور موقت به عقد پسرش درمی آورد! اکنون من در مسیر تندباد طلاق قرار گرفته ام و نمی دانم چگونه به این زندگی تلخ ادامه بدهم اما ای کاش...
با توجه به اهمیت ماجرا و با صدور دستوری از سوی سرهنگ جواد یعقوبی (رئیس کلانتری سپادمشهد)بررسی قانونی و اقدامات مشاوره ای درباره مشکلات این زن جوان، به گروه مشاوران زبده دایره مددکاری اجتماعی سپرده شد.
ماجرای واقعی با همکاری پلیس پیشگیری خراسان رضوی
 

برچسب‌ها
طلاق داستان زندگی
نظرات و دیدگاه‌ها
هیچ نظری برای این خبر ارسال نشده است؛
شما نفر اول باشید.
آدرس ایمیل شما نمایش داده نخواهد شد.
Captcha

جدیدترین خبرهای اعتیاد و مواد مخدر