اعتمادآنلاین | مرضیه و همسرش رضا پنج سال قبل آشنا شدند و عاشقانه ازدواج کردند؛ اما اکنون در حالی که پسری سهساله دارند، زندگی مشترکشان به بنبست رسیده است.
مرضیه برای
اعتمادآنلاین از زندگیاش میگوید:
*چند سال است ازدواج کردهای؟پنج سال قبل با رضا آشنا شدم و چهار سال قبل ازدواج کردیم. حالا پسرم سه سالش است.
*چطور با شوهرت آشنا شدی؟رضا در یک جگرکی نزدیک خانه ما کار میکرد و شاگرد بود. هر روز که از مدرسه برمیگشتم او را میدیدم. به نظرم پسر خوشتیپ و محترمی بود. بعد پیشنهاد داد با هم صحبت کنیم و من هم قبول کردم و اینطوری ارتباط ما شروع شد.
*در مدتی که با او آشنا بودی و ارتباط داشتی صحبتی از ازدواج در میان بود؟رضا خیلی به من ابراز علاقه میکرد و میگفت من را دوست دارد برای همین هم به او اعتماد کردم. پدر و مادرم با این ازدواج مخالف بودند و من نمیتوانستم آنها را راضی کنم، وقتی دیدند عاشق رضا هستم پدرم رضایت داد و بعد هم ازدواج کردیم.
*چرا پدر و مادرت مخالف بودند؟میگفتند ما فرهنگهای مختلف داریم و زندگی اینطوری پیش نمیرود. درست هم میگفتند.
*حالا چرا میخواهی جدا شوی؟رضا به من خیانت کرد. با همان روشی که با من دوست شد حالا با دختر دیگری دوست شده، هرچند زیر بار نمیرفت اما من متوجه شدم و مدارک جمع کردم و به خانوادهاش نشان دادم.
*حالا هر دوی شما به طلاق راضی هستید؟رضا به من گفت از اینکه در خانوادهام احساس حقارت میکند ناراحت است و دیگر نمیخواهد با من باشد. من هم قبول کردم در قبال گرفتن فرزندم مهریهام را ببخشم و از هم جدا شویم.
*فکر میکنی راهی برای اینکه همدیگر را ببخشید وجود دارد؟نه. دیگر راهی نیست. چون پدرم درست میگفت، ما به لحاظ فرهنگی خیلی با هم فرق داریم. خانواده من همگی افرادی هستند با تحصیلات بالا و کارمند دولت یا بخش خصوصی؛ برای رضا سخت است در چنین فضایی باشد همانطور که برای من سخت است با خانواده او ارتباط داشته باشم.
برچسبها
دادگاه خانواده
نظرات و دیدگاهها
هیچ نظری برای این خبر ارسال نشده است؛
شما نفر اول باشید.