به گزارش رکنا، سرهنگ علی قاسم پور در تشریح این خبر بیان داشت : هیجدهم دی ماه عملیات کلانتری 103 گاندی در حال گشت زنی در محدوده خیابان 'جهان کودک' تهران بودند که به 2 دستگاه موتورسیکلت با پلاک مخدوش، مشکوک و موتورسواران را تحت مراقبت های ویژه پلیسی قرار دادند.
وی گفت: متهمان در همین حین با موتورسیکلت به سرعت به سمت مردی که در خیابان در حال استفاده از تلفن همراه خود بود مراجعه و اقدام به ربودن تلفن همراه وی می کنند.
رئیس پلیس پیشگیری تهران افزود: ماموران کلانتری سریعا وارد عمل شده و در صحنه حادثه حاضر شدند ولی متهمان بدون توجه به فرمان های پلیسی به محض رویت گشت پلیس خلاف جهت مسیر خیابان از محل متواری شدند.
این مقام انتظامی به اقدامات پیش دستانه پلیس و آمادگی هر چه تمام تر ماموران کلانتری اشاره کرد و گفت: با اعلام مشخصات متهمان به سایر گشت های انتظامی و ایجاد طرح مهار سارقان ، در نهایت موتورسیکلت های متهمان پس از چند دقیقه
تعقیب و گریز پلیسی شناسایی و در عملیات های پلیسی هر دو موتورسیکلت متوقف شد.
سرهنگ قاسم پور ادامه داد: متهمان برای فرار به ماموران حمله ور شده که با هوشمندی ماموران و شگرد های پلیسی متهمان زمینگیر و دستگیر شدند و همچنین از متهمان 2 دستگاه تلفن همراه مسروقه به ارزش 300 میلیون ریال و 2 قبضه سلاح سرد و یک اسپری اشک آور کشف شد.
وی به انتقال متهمان به مقر پلیس و اعتراف متهمان به
موبایل قاپی با همکاری یکدیگر اشاره کرد و گفت: در بررسی های اولیه مشخص شد متهمان سابقه دار می باشند و به دفعات مختلف تحمل کیفر داشته اند.
رئیس پلیس پیشگیری پایتخت ادامه داد: متهمان در پی جوئی های به 30 فقره سرقت مشابه با همکاری هم معترف شدند که در این خصوص شناسایی مال باختگان در دستور کار ماموران این کلانتری قرار دارد.
رانده شده...
به نظر شما گناه من چیست که والدینم اول صاحب فرزند شدند بعد به این نتیجه رسیدند که نمی خواهند با هم زندگی کنند؟ من سالهاست که دارم تاوان بی فکری آنها را پس می دهم …
روی نیمکت بازداشتگاه که می نشیند اولین چیزی که توجهم را جلب می کند تتوهایی است که روی مچ دستها و پای راستش زده است .تصویرهایی از ستاره ؛ قفس و نیمرخ ببر و نقش تسبیحی با نشان صلیب که دور ساق پایش نشسته است .
مثل تمام دختر های معتاد به شیشه که در بازداشتگاه هستند دوست دارد ترک مصرف شیشه به اجبار حضور در بازداشتگاه را پاک بودن اختیاری عنوان کند .
از الهام می خواهم از خودش بگوید واز دلیل حضورش در بازداشتگاه پلیس آگاهی :
دوازده ساله بودم که والدینم به دلیل اعتیاد پدرم از هم جدا شدند و هیچ کدام حاضر به نگهداری از من نشدند و به ناچار پدربزرگ و مادربزرگ پدری ام مسئولیت نگهداری از مرا بعهده گرفتند .فکرش را بکنید چطور یک زوج سالمند می توانستند با یک دختربچه در سن بلوغ و نوجوانی با کلی شیطنت و سرکشی کنار بیایند .همیشه دعوا داشتیم و به خاطر هر کاری سرزنش می شدم .از طرفی پدرم هنوز هم فکرش درگیر مادرم بود و دلش می خواست بابت طلاق از او انتقام بگیرد .به همین دلیل یک روز به سراغ من آمد و از من خواست تا آدرس خانه مادرم را به او بدهم من که می ترسیدم به مادرم آسیب بزند حرفی نزدم و پدرم از شدت عصبانیت با چاقو ضربه ای به کمرم زد و رفت . بعد از این حرف الهام پیراهنش را بالا زد و زخم به جا مانده از چاقوی پدر را نشانم داد .
الهام ادامه داد :این تنها خاطره دردناک از نوجوانی ام نیست . اختلافات من با پدربزرگ و مادربزرگم به جایی رسید که صبرم تمام شد و ازخانه بیرون زدم .زمستان بود و جایی برای رفتن نداشتم به مادرم زنگ زدم تا کمکم کند .مادر ازدواج کرده بود و شوهرش اجازه نمی داد با من ارتباط داشته باشد .آن شب مادرم از ترس شوهرش مرا به انباری که داخل پارکینگ خانه اش بود برد فکرش را بکنید من برای محافظت از مادرم چاقو خوردم اما او حاضر نشد در سرمای زمستان مرا به خانه اش راه بدهد .
چند سالی گذشت و من موفق شدم مقداری پول برای اجاره خانه پس انداز کنم نگاهش کردم و گفتم پس انداز؟ خندید و گفت راستش را بخواهی با یک پسر دوست شدم و وقتی برای پول پیش خانه کمکم کرد او را اصطلاحا پیچاندم .می دانم کار درستی نکردم ولی هر وقت یاد این کارش می افتم او را دعا می کنم .
در طول این سالها اتفاقات زیادی را پشت سر گذاشتم با اینکه خیلی وقتها از زندگی ام راضی بودم اما همیشه سایه تنهایی و بی پناهی و نداشتن پشتیبان روی سرم سنگینی می کرد.مثلا یک بار صاحب خانه ام که
می دانست کسی را ندارم پول پیشم را پس نداد و وقتی اعتراض کردم یک سیلی به من زد و مرا از خانه بیرون انداخت.
از الهام می خواهم درباره اعتیادش به شیشه برایم بگوید .هر چقدر خاطرات الهام از خانواده اش تلخ و دردآور است داستان اعتیادش بیشتر متعجبت می کند و متاسف :
12ساله ام بود که به همراه دوستم که او هم مانند من والدینش طلاق گرفته بودند به خانه دوست پسرش رفتیم. دوست پسرش که 17سال سن داشت به ما شیشه داد و سه نفری شیشه مصرف کردیم .بعد از آن چند باری با فاصله های زمانی زیاد باز هم شیشه را مصرف کردم و بالاخره به خودم آمد و دیدم مصرف کننده دائم شده ام . من معتاد شدم سابقه دار شدم .الان در 29 سالگی توی بازداشتگاه پلیس آگاهی هستم اما دوستم چون مادرش بعد از طلاق او را رها نکرده بود توانست شرایط زندگی اش را اصلاح کند .شیشه را ترک کند دانشگاه برود و الان زندگی خوبی دارد .
من مجبور شدم برای اداره زندگی ام سالها با افراد خلافکار همخانه شوم .تحقیر شوم کتک بخورم و فقط برای اینکه سرپناهم را از دست ندهم و خرج زندگی ام را بدهند اینهمه آسیب را تحمل کنم .آخرش هم روزی که برای دستگیری دوست پسر و همخانه ام آمده بودند مرا هم به جرم همدستی با او دستگیر کردند .حالا همان پدری که هیچ کاری برای حمایت از من انجام نداده طوری رفتار می کند که انگار تمام زندگی اش را وقف تربیت و مراقبت از من کرده و من باعث سرافکندگی و شرمندگی اش شده ام .خنده دار نیست ؟ والدینم بعد از گذشت اینهمه سال باز هم مسئولیت پیگیری پرونده قضایی مرا به هم پاس می دهند و هر کس می خواهد دیگری پیگیر شود و برایم وقت بگذارد .به نظر شما گناه من چیست که والدینم اول صاحب فرزند شدند بعد به این نتیجه رسیدند که نمی خواهند با هم زندگی کنند ؟ من سالهاست که دارم تاوان بی فکری آنها را پس می دهم .
نظریه کارشناس
دو انسان بالغ همانطور که روزی تصمیم به ازدواج و تشکیل زندگی می گیرند حق دارند در صورتی که ادامه زندگی با یکدیگر را ناممکن دیدند بعد از مراجعه به مشاور و روانشناس و آزمودن همه گزینه های ممکن تصمیم به طلاق بگیرند .اما قبل از اجرایی نمودن هر تصمیمی در صورت وجود فرزند باید پیش بینی نحوه ادامه زندگی فرزند پس از طلاق والدین اولویت اول آنان باشد . از طرفی کودک حاصل یک زندگی مشترک می باشد و هیچ یک از والدین حق ندارد تا به بهانه های مختلف از خود سلب مسئولیت نماید .شاید شما با یک امضا دیگر همسر یک مرد یا شوهر یک زن نباشید اما تا آخرین روز حیات خود نقش والدینی از هیچ یک از شما دونفر سلب نخواهد شد و باید به وظیفه خود در برابر موجودی که به خواست و اراده شما پا به این جهان گذاشته عمل نمایید .
زوج های جوان به خاطر داشته باشند فرزند آوری و پذیرش مسئولیت تربیت و پرورش یک انسان یکی از تصمیمات مهم زندگی مشترک می باشد .هر وقت احساس کردید به شناخت درستی از شریک زندگی خود رسیده اید و پس از گذشت چند سال از زندگی مشترک به این باور رسیدید که این فرد همان کسی است که می خواهید باقی عمر خود را در کنار او بگذرانید اجازه دارید تا برای آوردن یک انسان دیگر به این دنیا تصمیم بگیرید.
نظرات و دیدگاهها
هیچ نظری برای این خبر ارسال نشده است؛
شما نفر اول باشید.